مسافر

به کجا چنین شتابان!

مسافر

به کجا چنین شتابان!

وقتی همه مسافریم، حرص و طمع چرا!، دروغ و نیرنگ چرا!، بیایید با درستی دنیایی زیبا بسازیم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۸ اسفند ۹۴، ۱۸:۵۰ - ....Tania ....
    لایک....
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

شادباش عید

  • ع ع شمس
  • ۰
  • ۰

شادباش عید

  • ع ع شمس
  • ۰
  • ۰

چند جمله

1. گنجشک را تکه نانی زنده نگه می داشت و عاشق را تکه دلی ... که هر دو را دریغ کردند....

2. "منی" که کنارش "تو" نباشه... "تومنی"نمی ارزد...

3. زیباترین قسم سهراب: نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی،به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند،    لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز...

4. چه حسرتی است! رد شدن از کنار عابرانی که عطر تو را می زنند اما هیچکدام تو نیستی....

5. هر وقت داشتی یه آدمی رو تو ذهنت بزرگ می کردی جا واسه پشیمونی هم بذار ....

6. دندانم شکست برای سنگریزه ای که در غذایم بود دردم گرفت،ناراحتم نه برای دندانم برای کم شدن سوی چشم مادرم... (پناهی)

7. برای خرید عشق هرکس هرچه داشت آورد، مجنون هیچ نداشت و گریست، گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید اما هیچکس ندانست که قیمت عشق، اشک است.

8. گناه "من " نیست که بعد از "تو" "او" آمد، تقصیر قواعد دستوریه!!!

9. من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم، زیرا من گرفتار دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند. (کوروش کبیر)

  • ع ع شمس
  • ۰
  • ۰

دست گیری ناتوان

گر بر سر نفس خود امیری، مردی
بر کور و کر، ار نکته نگیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده ای بگیری، مردی

«رودکی»

  • ع ع شمس
  • ۰
  • ۰

وقتی می شود دقایق عمرت را با آدمهای خوب بگذرانی 

چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی 

که یا دلهای کوچک شان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی های بچه گانه اند...

یا مدام برای نبودنت، برای خط زدنت تلاش می کنند؟

زیگموند فروید

  • ع ع شمس
  • ۰
  • ۰

قانع به حق خود

Image result for ‫سخنان حکیمانه‬‎

  • ع ع شمس
  • ۰
  • ۰

دل نبستن به دنیا

Image result for ‫سخنان حکیمانه‬‎

  • ع ع شمس
  • ۰
  • ۰

زندگی

  • ع ع شمس
  • ۰
  • ۰

اعتماد و وفاداری

Image result for ‫سخنان حکیمانه‬‎

  • ع ع شمس
  • ۱
  • ۰

یادش بخیر


روزی حضرت موسی(ع) در بیابانی در حال گذر بود به چوپانی برخورد که خدا را به اندازه ی فهم خودش ستایش می کند:

دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله

ای خدای من فدایت جان من
جمله فرزندان و خان ومان من

تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم زنم شانه سرت

تو کجایی تا که خدمتها کنم
جامه ات را دوزم و بخیه زنم

دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت!

حضرت موسی(ع) از آن مرد میپرسد ای مرد با که اینگونه سخن میگویی؟! وچوپان در پاسخ:

گفت با آنکس که مارا آفرید
این زمین و چرخ از او آمد پدید

گفت موسی:های خیره سر شدی
خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژست این چه کفراست و فشار
پنبه ای اندر دهان خود فشار

گند کفر تو جهان را گنده کرد
کفر تو دیبای دین را ژنده کرد

گرنبندی زین سخن تو حلق را
آتشی آید بسوزد خلق را

چوپان چون این حرفها را از حضرت موسی(ع)شنید.ناراحت از کار خود:

گفت ای موسی دهانم دوختی
وزپشیمانی تو جانم سوختی

جامه را بدرید و آهی کرد وتفت
سرنهاد اندر بیابان و برفت.

موسی پس از آن برای مناجات به کوه طور رفت.از خدای بزرگ به او ندا آمد که ای موسی این چه کاری بود که کردی هر چه زودتر برو چوپان را بیاب و از او معذرت بخواه!

وحی آمد سوی موسی از خدا
بنده مارا ز ما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی

من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم

ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را

چونکه موسی این عتاب از حق شنید

در بیابان در پی چوپان دوید
عاقبت دریافت او را و بدید

گفت مژده ده که دستوری رسید
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو

  • ع ع شمس